۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه

نیلوفر,آلرژی,دُرسا

سلااااااااااام به دوستاى گلم, روزه هاتون قبووووووووووووووول

انشاالله كه تو ماهِ رمضون مخصوصا" شبهای قدر, خداى مهربون هرچى كه ازش خواستين بهتون بده

رفته بودم خونه ی داییم, دختر داییم(نیلوفر) 3سالشه میره مهد

بهش میگم اسم خانوم مربیت چیه؟ میگه خانوممون اِمس نداره (اسمشو بلد نبود آخه تازه رفته مهد جدید)

کلی باهاش توپ بازی کردم بعدش اومدیم نشستیم. بچه اِند توهمه هاااااا... هیچی تو دستش نیست اونوقت اومده مثلا" همون چیزی که تو توهمش تو دستشه گذاشته کنار من میگه این آبجیمه نی نی مونه ... پفک و تخمه آورده بود مثلا" میداد آبجیشم بخوره .... منم بهش میگفتم بهش نده اون نی نی ه نمیتونه ازین چیزا بخوره(منم برده بود تو توهم)

مثلا" با موبايل اسباب بازيش زنگ ميزد به دوستش باهاش صحبت ميكرد بعدش گوشى رو ميداد به من كه منم با دوستش صحبت كنم داستانى داشتيمااااااا



خدایی این آلرژی هم بد دردیه هاااااااا... هی عطسه و آبریزش بینی و دستمال ...

من ِ بیچاره به همه چی آلرژی دارم:

به سرما٬ به گرما٬ به گرد و خاک٬ به بو٬ به آفتاب٬ به باد ....

البته میشه گفت آلرژیم هم فصلیه هم حساسيت به چيزايى كه گفتم و هر چند ماه یه بار باید برم 2تا آمپول بزنم و تا 3,4 ماه خوبم

حالا خدا رو شکر که موقتی هم که هست بازم با آمپول یه چند ماهی خوبم



راستى پشت صحنه ى بزنگاه رو ديدين؟ آخى اينقد دلم واسه دُرسا سوخت تو سكانس آخرى كه ميخواستن بگيرن و ساعت 5/4 صبح بود, ديدين چجورى گريه ميكرد طفلى؟ الهيييييييييى

ولى انصافا" خييييييلى قشنگ بازى كرد فوق العاده بود اين دختر, و البته خيلى هم بامزه بود و شيرين زبون, خلاصه اينكه خييييلى نازه و من خيلى دوستش دارمممممم

كلا" هم من سريالشو از همه ى سريالاى ماه رمضون بيشتر دوست داشتم

خُب فعلا" خورافظ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر