۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

شارژ ایرانسل,پرنسس,شهرآورد,مهراوه شریفی نیا...

سلاااااااااام به دوستای گلم


رفته بودم بیرون کار داشتم, همینجوری که داشتم راه میرفتم دیدم دارم از جلوی یکی از نمایندگیهای ایرانسل رد میشم, با خودم گفتم بذار برم یه شارژ 2000تومنی بگیرم؛ رفتم داخل به آقاهه گفتم یه شارژ 2000تومنی بدین. همینجوری که داشتم از تو کیفم پول درمیاوردم اونم داشت از تو دستگاهش همون کاغذه رو در میاورد. شارژ و گرفتم و 2000تومن گذاشتم رو میزش, همین که تشکر کردم و برگشتم که برم گفت خانوم 2200 تومن میشه, گفتم اِ پس بیرون که نوشتین 2000تومن... گفت نههه بیرون نوشتیم شارژ 2000 تومنی... گفتم آهااااا پس بنویسین شارژ 2000تومنی 2200تومن.... بعد یارو خندید منم 200تومنو گذاشتم رو میزش گفتم آقا شما که مرکزشین... گفت خب ماهم چون مرکزیم میدیم 2200 وگرنه بقیه ی جاها میدن 2400.........



به دوستم اس ام اس زده بودم باهاش كار داشتم٬ بعد از اينكه كارمو بهش گفتم جواب داد كه اوكى پرنسس



واييييييييييى شما شنيدين به جاى دِربى چى ميگن؟..... من كه تازه شنيدم........ ميگن شهرآورد



چقدرررررر شما مردها راجبِ ما زنها قشنگ حرف میزنین..... ما رو میگیرین..... ما رو ول میکنین..... ما رو نگه میدارین.....

عاشق این دیالوگم.... و عاشق مهراوه شریفی نیا



راستی اونایی که مدرسه میرین دعا کنین که عید فطر ۴شنبه بشه آخه اعلام کردن که دراینصورت ۵شنبه هم تعطیل میشه اونوخت حساااااااابی خوش به حالتون میشه

راستی قالبِ نو مباااااااارک البته فعلا" موقتیه

خب فعلا" خورافظ

پ.ن: عید همگی مبااااااااااااااااااارک تعطیلات خوش بگذره

۱۳۸۷ مهر ۷, یکشنبه

خیانت...!!!

پريشب داشتم جریان دختری که 7 سال (از 20 سالگی تا 27سالگی) با آقایی دوست بوده و بعد از 7سال متوجه میشه که اون شخص یه دروغگو و شارلاتان بوده و همزمان با اون با چندتا دختر دیگه هم دوست بوده رو واسه داداشم تعریف میکردم... اینکه اون دختر چقدرررر داغون شد و چه صدمه ی جبران ناپذیری خورد....

داداشم گفت آخه دختره چرا 7ساااااال با پسره دوست مونده اونم بهترین سالهای عمرشو اونم دختری با اون شرایط ایده آل؟ گفتم آخه قصد ازدواج داشتن... گفت نه پسره قصد ازدواج نداشته اگه قصد ازدواج داشتن بعد از 2,3 سال حتما" تونستن از هم شناخت پیدا کنن و سن ازدواج رو هم که داشتن (آخه پسره هم مثل اینکه 30 و خوردی ای بوده سنش) پس چرا ازدواج نکردن؟ گفتم دختره رو که مطمئنم بعد از 2,3 سال موافق ازدواج بوده اما نمیدونم پسره مشکلش یا بهانه ش چی بوده.....

داداشم گفت خیلی از پسرا وقتی مدت زیادی با یه دختر دوست باشن باهاش ازدواج نمیکنن چون دلشونو میزنه.... خیلی ناراحت شدم.... گفتم آخه چرا؟ پس چرا همینجور باهاش دوست میمونن؟ گفت واسه اینکه عقده هاشونو خالی کنن......

گفت دخترا خیلی خُلَن(یه وقت ناراحت نشین منظورش این بود که خیلی بیخودی احساساتیَن) که چند سال واسه پسرا وامیستَن...... گفتم کاملا" با این موضوع که دخترا خیلی خیلی بیش از حد احساساتیَن موافقم!

گفت الان دیگه خیلی زیاد شده که یه مردی که زن داره حتی بچه داره, دوست دختر هم داره..... گفت من خودم میشناسم کسی رو که با وجود داشتن زن و بچه هرشب ساعت 11,12 میره بیرون از تلفن عمومی زنگ میزنه به دوست دخترش باهاش حرف میزنه...... و ممکنه موضوع از این هم فراتر باشه....

حالا شاید بعضیاتون بگین نه اصلا" اینطوری نیست و.... خُب شاید خوشبختانه کِیس شما اینطوری نباشه اما باید واقعیت رو قبول کنیم و حواسمونو بیشتر جمع کنیم... بیشتر هم روی صحبتم با دختراست.... الان خیلی این موارد زیاد شده که تو دوستی دختر و پسر همدیگرو سر ِ کار میذارن البته بیشتر پسرا, چون دخترا احساساتشون خیلی شدیدتره و زودتر دل میبندن و راحتتر فریب میخورن... و خیانت تو روابط زن و شوهرا هم خیلی زیاد شده متاسفانه.....

تورو خدا یِکَم به فکر خودتون باشین..... مراقب خودتون باشین.....

پ.ن: چند وقته خییییییییییلی دوست دارم خدا رو بغل کنم.....

۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

هویجوری...

یه پسر دایی 3 ساله دارم که خیلی بچه ی شر و باحالیه خییییییییلی

 من خیلی دوسش دارم اونم خیلی منو دوست داره تا حدی که وقتی ازش میپرسی عشق کی هستی؟ میگه شلیل!

 حالا جدیدا" وقتی ازش میپرسی پسر کی هستی هم میگه شلیل!

همینجوری الکی الکی پسردار شدما

یعنی چه من پیشش باشم چه نباشم در جواب همینو میگه! توجه داشته باشین که این سوالا رو مامانش ازش میپرسه هاااااا



چند شب پیش واسه دومین بار فیلم crash رو ديدم و فوق العاده از تماشاش لذت بردم. من اين سبك فيلما رو كه چند تا موضوع دارند و یه جوری این موضوعات به هم ربط داده میشن رو خیلی دوست دارم. نمونه ی ایرانیشو هم میتونم فیلم تقاطع رو مثال بزنم.



چند شب پیش خونه ی مامان بزرگم بودم. سر سفره ی افطار بودیم که خانوم مسنی که پیش مامان بزرگم هست که تنها نباشه و کاراشو میکنه بهم گفت که راستی سالاد الویه رو نیاوردی , گفتم سالاد الویه نداشتیم که! گفت همون شیرینی های کوچیکی که گِردَن ديگه! من که مُردَم از خنده وقتی متوجه شدم منظورش زولبیا بامیه بوده



امشب خونه ى مامان بزرگم (مامان بابام) بودیم, موقع افطار داشتم با دختر عموم که حرف میزدم بهش میگم این سریال شبکه 2 رو دیدی؟ گفت آره , گفتم دیدی چطوری همدیگرو صدا میکنن؟ چه مسخره ست! چه حوصله ای دارن 2 ساعت طول میکشه همدیگرو صدا کنن اگه طرف کار واجب داشته باشه تا اون یکی رو صدا بزنه احتمالا" مُرده! مثلا" من به تو بگم دخترعمو صبا... خندیدیم سر ِ این قضیه ها

امشب احیا تو مسجد خیلی خوب بود خیلی آروم شدم , هرچی که از خدا میخواستم بهش گفتم , قول و قرارایی هم باهاش گذاشتم...

انشاالله هر کسی از خدا هرچیز ِ خوبی که خواسته خدا بهش بده

۱۳۸۷ شهریور ۲۸, پنجشنبه

اگر انسان نبودم...

سلااااااام به دوستاى عزيييييييييييزم

تا حالا به این موضوع فکر کردین که اگه انسان نبودین دوست داشتین چی باشین؟ منظورم اينه كه اگه آدم آفريده نميشدين دوست داشتين چه موجودى باشين؟ همه موجودات شامل حيوانات٬ گياهان٬ اشيا و .....

سوال سختیه!

اين حكايت جالب رو بخونيد:

در افسانه های قدیمی آمده است وقتی خداوند موجودات را آفرید به هرکدام یک انتخاب داد.

یوزپلنگ خواست که سریعترین باشد٬ اجابت شد. دلفین خواست که ماهرترین شناگر باشد٬ اجابت شد. عقاب قدرت پرواز خواست٬ پنگوئن خواست که در سردترین هوا هم بتواند از جوجه هایش محافظت کند٬ خورشید گرما خواست٬ سمندر خواست که نسوزد٬ طاووس زیبایی خواست٬ دریا بزرگی خواست٬ ... همه اجابت شد و همه آن موجودات راضی و خشنود به جایگاه خود در طبیعت رفتند. انسان لختی اندیشید و دید بدن ضعیفش توانایی هیچ کدام از آنها را ندارد. پس از پروردگار ذره ای از دانایی اش را طلبید. پروردگار به او گفت با این کار خود را به بدبختی می افکنی٬ اما انسان بر آن پافشاری کرد و این شد که از همان زمان انسان تمام وقتش را صرف به دست آوردن باقی دانایی کرده و به آن نرسیده٬ با آنکه به تمام آرزوهای دیگر موجودات رسید٬ اما هیچ گاه اقناع نشد که نشد و هنوز که هنوز است٬ جایگاه خود را در طبیعت نیافته است. راستی انتخاب شما چى بود؟

پ.ن: دوستای گلم لطفا" وقتی واسه این پست کامنت میذارین و انتخابتونو میگین دلیلتونم بگین. ممنونم

۱۳۸۷ شهریور ۲۲, جمعه

شلیل خانومی ٍ فرهنگی!!!

سلام به همگی

بابا بازم دم ِ ورزشکارای پارا المپیکی گررررررررررم

البته من امروز یه مطلب تو روزنامه اعتماد خوندم که نوشته بود فلسفه ی برگزاری بازیهای پارا المپیک اینه که این ورزشکارا به خاطر شرایط جسمی که دارند احساس نکنند که از ورزشکارهای دیگه کم میارند و این بازیها واسه بالا بردن روحیه شونه و هیچ جا مثل ایران اینقدر روی مدال آوری ِ این ورزشکارا مانور نمیدن مثل آقای علی آبادی که میخواد با بزرگ نشون دادنِ این مدالها اون آبروریزیِ المپیک رو از خاطره ها پاک کنه...

حالا به هر حال من بهشون میگم ایییییول

تو این روزا 3 تا کتاب خوندم که الان معرفیشون میکنم:

اولیش بینایی اثر ژوزه ساراماگو هست که جایزه ی نوبل سال 1998 رو هم گرفته اما من خوشم نیومد از داستانش, من چند سال پیش کتاب کوری رو از همین نویسنده خونده بودم که خیلی از داستان و موضوعش خوشم اومد چون به نوعی میشه گفت یه حقیقت تلخ رو توصیف میکرد که ممکنه تو هر جامعه ای اتفاق بیفته, البته بینایی هم همینطوره؛ داستان اين كتاب تقریبا" از اواسطش به شخصیتهای اصلی رمان کوری ربط داده میشه و آخرش هم سرنوشت شخصیت اصلی مشخص میشه که خیلی تلخه...

دومین کتابی که خوندم 11 دقیقه اثر پائولو کوییلو هست که به نظرم رمان قشنگی بود هم داستان کشش داشت هم اینکه آخرشم خوب تموم شد.

سومین کتاب یه کتابیه در زمینه ی رواشناسی به اسم مشکلات را شکلات کنید تألیف مسعود لعلی؛ این کتاب پر است از جملات قشنگ از بزرگان و داستانهای کوتاه بسیار قشنگ در زمینه های مختلف با موضوعات متفاوت که به صورت غیر مستقیم انسان رو تحت تاثیر قرار میدن و واقعا" آدم رو یه جورایی به خودش میارن. من که خیلی از این کتاب خوشم اومد چون مثل خیلی از کتابهای روانشناسی ِ دیگه گفته هاش به طور مستقیم نبود.

موضوعات كتابها رو نگفتم تا خودتون بريد بخونين يا اگه قبلا" خوندين خوشحال ميشم تا نظر شما رو هم بدونم.

راستی یه فیلم هم چند روز پیش دیدم به اسم just like heaven با بازی mark ruffalo و reese witherspoon كه واقعا كمدى ِ رمانتيكِ قشنگى بود. من عاشق قيافه ى اين mark ruffaloشدممممممممم....... مخصوصا" وقتی میخندید......

 

خب دوستای گلم فعلا" خورافظ

۱۳۸۷ شهریور ۱۷, یکشنبه

از همه جا!

سلام به همگی

در راستای تحولاتی که در سازمان سنجش مبنی بر بومی کردن پذیرش داوطلبان و خیلی تغییر و تحولات دیگه ای که ما ازش خبر نداریم, دختر عموی من با رتبه ی 44 منطقه 3 مهندسی معماری دانشگاه علم و صنعت قبول شده!!! و صبح روزی که این خبر رو شنیده تا غروب تو اتاقش بوده و گریه میکرده, نه به خاطر اینکه رشته اش یا دانشگاهش بَده فقط به این خاطر که حداقلش به همین رشته اما تو دانشگاه تهران فکر میکرد و اطمینان داشت که قبول میشه!

حالا بشنوید جریانو:

این دختر عموی بنده با بهترین مشاور شهر مشورت میکنه و اون آقا واسش انتخاب رشته میکنه و بهش اطمینان میده که انتخاب پنجم یا ششم که مکانیک دانشگاه تهران و اون یکیش نمیدونم چی بوده قبول میشه اما واسه احتیاط تا 9 تا واسش مینویسه. دختر عموم که میاد خونه عموم بهش میگه بیا چندتا دیگه هم بنویس ضرر که نداره اما دختر عموی من که شک نداشته که حرف مشاور درسته میگه نه من که حتما انتخاب پنجم یا نهایتا ششم رو قبولم تازه 3،4 هم که اضافه نوشتم دیگه لازم نیست, اما عموم سماجت میکنه خودش دفترچه و فرم رو میگیره و چندتا از رشته های علم و صنعت رو واسه دخترش میخونه و میگه اینا خوبه بنویسم؟ دخترعمومم میگه باشه بنویس.

عموم تا انتخاب 13اُم دانشگاههاى تهران رو مینویسه و بعدشم چندتا رشته ی خوب تو اصفهان و چندتا شهر بزرگ دیگه.....

حالا فکر میکنید چی شده؟؟؟؟؟؟

دختر عموم همون انتخاب 13اُم رو قبول شده!!!!!!!!!!!!!!

این یعنی چی؟؟؟ یعنی اگه عموم اونقدر سماجت نمیکرد الان دختر عموی من با رتبه ی 44 مردود شده بود.........
دختر خالم چند روز پيش عمل بينى انجام داده , همون روز كه عمل داشت چون نميتونست حرف بزنه بعد از عمل كه به هوش اومده بود بهش اس ام اس دادم كه چطورى؟ جواب داد كه بد نيستم فقط بايد قيافمو ببينى شدم عينه دراكولا منم گفتم ناراحت نباش چند روز ديگه ميشى عينه سيندرلا (قافيه رو داشتين؟ )
ساعت خواب و بیداریه منو داشته باشین:


شب که همه میخوابن من تا سحری بیدارم یا با کامپیوتر کار میکنم یا کتاب و مجله میخونم بعد از اینکه سحری خوردم هم تقریبا تا 1 ساعت بعدش بیدارم تقریبا ساعت 6 , 6:30 میخوابم اونوقت ساعت 4 بعدازظهر از خواب پا میشم!!!!!!!(خودم میدونم که خیلی نرمالم)

خیلی خیلی مخلصیییییییم!

خورافظ

۱۳۸۷ شهریور ۱۵, جمعه

خاطرات وحشتناک(مرگبار)!

داشتم وبلاگ محیا رو میخوندم دیدم تو پست جدیدش یه بازی انجام داده به اسم خاطرات مرگبار!

آخر پستشم نوشته بود هر کی دوست داره بنویسه از طرف من دعوته که منم تصمیم گرفتم بنویسم:

۱.خیلی بچه بودم فک کنم 4-5 سالم بود. خونمون وقتی که میخواستی از حیاط وارد هال بشی چندتا پله میخورد میومدی رو ایوون. یه زیر زمین داشتیم که از تو حیاط فک کنم 10تایی پله میخورد تا پایین. من سر ایوون وایساده بودم دقیقا همونجا که زیرزمین بود که یهو پسرخالم که 1سال از خودم کوچیکتره منو هل داد پایین!!!!! یادم نیس چه اتفاقی واسم افتاد اما زنده موندم!!!

2. کلاس چهارم بودم نصفه شب بود که بهمون خبر دادن بابا بزرگم حالش بده. سریع آماده شدیمو رفتیم خونه ی بابابزرگم. وقتی رسیدیم اونجا......

صدای جیغ و داد و گریه و دیدن اون صحنه ها واقعا وحشتناک بود.....

3.كلاس اول راهنمايى بودم 25 مهر بود روز جمعه جاده فيروزكوه داشتيم از تهران برمیگشتیم یه کامیون داشت از روبرومون میومد که یهو یه نیسان از پشتش اومد بیرون و ........

بعدشم بیمارستانو دیدن قیافه ی وحشتزده ی فامیلو صدای آه و ناله ی بابامو.....

این وحشتناکترین خاطره ی عمرم بود که 2روز بعدش به خاطر اون حادثه مامانم فوت کرد....

البته ما ها که تو ماشین بودیم یعنی من و بابامو داداشمو خالم تا چهلم از قضیه باخبر نشدیم.

همون روزی هم که فهمیدم خیلی روز وحشتناکی بود....

ببخشید که قسمت نظرات واسه این پست بستست.

از طرف منم شکلات عزیزم و دختر دبیرستانی و هرکس دیگه ای که دوست داره بنویسه دعوتند.

خورافظ

پ.ن. بعضی خاطرات هم هستن که یه جورِ دیگه وحشتناکند. مثل روزی که کسی که چند سال عاشقانه دوستش داشتی از زندگیت به هردلیلی کنار گذاشته میشه......

۱۳۸۷ شهریور ۱۴, پنجشنبه

من اعتراض دارممممممممم!!!!!!!!

سلام به همگى

خب خوبيد؟ خوشيد؟ سلامتيد؟ اوضاع روبراهه؟ امیدوارم همه چی خوب باشه

آقا من با اين مواد 23 و 25 لايحه ى حمايت از خانواده مششششششششكل دارم!!!!

درسته خودم هنوز ازدواج نكردم و به اين زوديا هم قصد ازدواج ندارم امااااا بايد خدمتتون عرض كنم كه بنده به شددددددت طرفدار حقوق خانوما هستم البته بيشتر طرفدار حقم اما چون تو كشور ما حقوق رعايت شده ى خانوما بسسسسسيار بسيار كمه واسه همين من خيلى خيلى به خانوما حق ميدم چون از نظر حقوقى خيلى مظلومند.

اين برنامه ى گفتگوى خبرى شبكه 2 كه بعد از اخبار ساعت 10:30 بخش ميشه رو امشب ديدين؟؟؟؟

خب نديدين ديگه , آخه اگه ديده بودين الان مثه من در حال حرص خوردن و ناخون جوييدن بودين!!!!!!

آخخخخخخ نميدونين چه تعريفى ازين لايحه ى به اصطلاح حمايت از خانوادشون ميكردن چه افتخارى ميكردن وقتى توضيح ميدادن, حالا عمدا هم برداشته بودن خانوم آورده بودن به عنوان كارشناسسسسسس

تازه دروغ هم ميگفت يكيشون , برگشت گفت ما تو قانون قبلي كه مال سال 53 هست هم واسه اينكه مرد ازدواج مجدد كنه شرطمون اجازه ى دادگاه بوده كه الان هم تو اين لايحه همينه , در حاليكه تو قانون سال 53 اينجورى نبوده و شرط ازدواج مجدد مرد اجازه ى همسر اول بوده!!!!!

خلاصه اعصاب منو كه بهم ريختن اساسىىىىىىى

تازه اون ماده ي 25 شون خييييييييلي جذذذذذذذذابه كه ميخوان رو مهريه هاى سنگين ماليات ببندن!!!!!!!

آخه اين يه مساله ى شخصيه هركى مهريه ى سنگين قبول ميكنه حتما خودشم ميدونه چطورى بايد پرداختش كنه!!!!!!

من نميدونم مهريه اى كه هنوز وجوز خارجى نداره آدم جرا بايد بياد بابتش ماليات بدهههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اما خداییش این چیزا اگه تصویب بشه باعث سوء استفاده ی خیییییییلیا میشه

راستی اینم متن کامل لایحه +

خورافظ

بعدا نوشت : روز يكشنبه دكتر الهه كولايى نماينده اصلاح طلب مجلس ششم به همراه ۵۰ نفر از فعالان حقوق زنان از جمله چهره هاى سرشناسى از عرصه هاى مختلف همچون خانم ها رخشان بنى اعتماد (سينما) و شيرين عبادى (حقوق) و سيمين بهبهانى (ادبيات) و شهلا شركت (مطبوعات) در مجلس حضور يافتند تا اعتراض خود را به تصويب اين لايحه به گوش نمايندگان مجلس برسانند. (نقل از روزنامه اعتماد مورخ ۱۴ شهريور ۱۳۸۷)

۱۳۸۷ شهریور ۱۲, سه‌شنبه

اولين تجربه!!!


سلام سلام صدتا سلام به همگی


 خب بعد از چند سال که دوست داشتم واسه خودم یه وبلاگ داشته باشم بالاخره موفق شدم!!!!!(بزن كف مرتبو)

راستش اولین تجربه ی وبلاگ نویسیمه و هنوز نه خوب بلدم چیزی بنویسم نه از این آيكونهاي خوشگل بذارم

خب فعلا

قربونتون : شليل

خورافظ